کد مطلب:33530 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:104

ذو اجزاء و مرکب بودن عالم و ظاهر بینی انسان











ما آدمیان با دریایی روبرو هستیم كه در زیر كف هایش آب انبوهی وجود دارد. اما آنچه در چشم ما نموده می شود، كف است. البته كسانی هم هستند كه این كف را شكافته و به آب رسیده اند. ولی عموم مردم با همین كف زندگی می كنند. تصویر اینان از دریا، كوهی از كف است. آن غواصانی كه به آب رسیده و در عمق آن غوطه خورده اند، اندك شمارند.

قرآن خود این تعبیر «كف» را به ما می آموزد. خداوند در قرآن می فرماید:

انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا (الرعد: 17)

خداوند آبی از آسمان نازل كرد و رود خانه هایی پدید آمد و آب در رودخانه ها جاری شد و كف بلندی بر روی آب ایستاد.

به این تعبیر «زبدا رابیا» دقت كنید. سخن از كف است- اما كفی مرتفع، نه كوتاه.

و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیه او متاع زبد مثله (الرعد، 17)

هنگامی هم كه فلز را ذوب می كنند تا زیوری بسازند، كف روی فلز ذوب شده را می گیرد.

كذلك یضرب الله الحق و الباطل (الرعد، 17)

و خداوند حق و باطل را این گونه به هم آمیخته است.

بعضی از مترجمین، این آیه را این گونه ترجمه كرده اند كه «خداوند حق و باطل را این گونه مثل می زند.

ولی در اینجا سخن از «مثل زدن» نیست. خداوند نمی فرماید كه حق و

[صفحه 96]

باطل را برای شما این گونه مثل می زنیم. بلكه ظاهرا می فرماید خود حق و باطل را این گونه به هم می زنیم و در هم می آمیزیم. حق و باطل در جهان این گونه به هم آمیخته اند: حق همچون آبی است در زیر كف و باطل مانند كف بلندی است كه روی آب را گرفته است- به طوری كه ناظر نا آشنا و بیننده ی غیر دقیق كه مفتون ظواهر است، وقتی به این صحنه می نگرد، اصلا آب را نمی بیند، بلكه فقط كف چشمان او را پر می كند.

فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض

(الرعد، 17)

البته تقدیر خداوند این است كه این باطل محو و زائل شود و آنچه برای مردم نافع است در زمین بماند. ولی علی ای حال در این جهان حق در زیر و باطل در روست و كثیری از مردم جز كف چیزی نمی بینند.


بحر كف پیش آرد و سدی كند
جر كند و ز بعد جر مدی كند»


(مثنوی، دفتر دوم، بیت 195)


آنكه كف را دید سر گویان بود
و آنكه دریا دید او حیران بود


(مثنوی، دفتر پنجم، بیت 2908)

آدمی، هم در مشاهده ی كف و هم در مشاهده ی دریا دستخوش حیرت می شود. اما البته این دو نوع حیرت با یكدیگر متفاوتند. حیرت نخست، عین غفلت است و این غفلت ملازم با آن كف و ماخوذ از ساختمان آن دریا است.

این كف نیز پاره ای از دریاست. و لذا آدمی حتی برای شناختن كف نیز محتاج شناختن دریاست. آن كس كه دریا را نمی بیند، از كف نیز اطلاع درستی ندارد و گمان می كند كف، چیزی مستقل با لذات است. انسان برای آنكه ظاهر را بشناسد، باید به باطن رجوع كند و از آن منظر در ظاهر بنگرد. اما البته هیچ گاه نباید در بند ظواهر بماند. اما چه باید كرد كه این دنیا

[صفحه 97]

باطن محض و حقیقت عریان نیست، بلكه آنچه در اختیار آدمی قرار می گیرد، حقیقتی كف آلود است. و ما آدمیان را به زندگی در همین عالم فرا خوانده اند. پس:


ما چو كشتی ها به هم بر می زنیم
تیره چشمیم و در آب روشنیم


ای تو در كشتی تن رفته به خواب
آب را دیدی، نگر در آب آب


(مثنوی، دفتر سوم، ابیات 1273 -1272)

ما آدمیان «تیره چشمیم و در آب روشنیم». حقایق این عالم در پرده ای پوشانیده شده اند و ما باید خود این حقیقت را بشناسیم. اما دیده ی ما به معكوس بینی خو كرده است و آنچه را كه محیط است، مركز و آنچه را كه مركز است، محیط می بیند. و این وارونه بینی سبب می شود كه واقعیات همچنان در پرده بمانند.

بنابراین نكته ی دیگر این است كه عالم ذو اجزاء و مركب است، نه یكپارچه. این عالم، مركب از این جهان و آن جهان، این سوی پرده و آن سوی پرده و باطن و ظاهر است. ما در نخستین قدم با ظاهر عالم تماس می گیریم و در این میان فقط معدودی از آدمیان هستند كه از حد این ظاهر درمی گذرند و به باطن می رسند.

یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون

(الروم: 7)

عموم مردم ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت كه باطن این عالم است، غافلند.

و این غفلت، محو ناشدنی است مگر آنكه پیامبری و حامل وحی ای گوشها را به بانگی معنوی و آسمانی بنوازد و آنها را با آن بواطن آشنا كند. و گرنه عموم مردم در غفلتند و غفلت می خرند و غفلت می فروشند.

[صفحه 98]


صفحه 96، 97، 98.